اگه قبول نمیکنه کارش اشتباهه بگو باشه لابد من تشخیص نمیدم. میرم از پدر و مادرت و خانواده شوهر اون زن میپرسم ببینیم کارش درسته یا نه. همین فردا زنگ میزنم از تک تکشون میپرسم. تو هم که به خودت اعتماد داری بیجا میکنی مانع بشی. بیا به اونا هم بگو درد دل میکنم. خودمم از فردا شروع میکنم به درد دل کردن. با وجود شوهری مثل تو هیچکس مثل من محتاج درد دل نیست.
ببینم باز سر حرفش میمونه که کارش درسته
آره بابا منم مشکلم شوهرمه ک دیگه الان فقط برام ی تیکه گوشت تو خونه ست و هیچ احساسی بینمون نمونده، واقعا گویا راضیه زندگیشو بخاطر دیگران خراب کنه، اولین بار ک دیدم ب دختر داییش گفت تو تاج سرمی کلی باهاش برخورد کردم ک ب ی زن نامحرم نگو چون از شوهرش زده میشه و جذب تو میشه ولی گویا شوهر خودمم قرضش همینه میخواد جوری رفتار کنه ک بین خانما ادم خوبی شناخته بشه ک خیلیم موفق بوده، فک کنم تعداد مخاطبین زنش از مرد بیشتر باشه
منم همین حرفا رو گفتم ولی آدمی ک خوابه میشه از خواب بیدار کرد ولی ادمی ک خودشو زده ب خواب ن. من تنها راه حل زندگیمو این میبینم ک منم بشم مثل خودش، چون هر کاری میکنم اون نمیتونه مثل من بشه و شدیدا مقاومت میکنه
به پدر و مادرش گفتی؟ با خاله شوهرت حرف زدی یه چیزی به دخترش بگه؟ وقتی از تو خجالت نمیکشه کاری کن جلوی همه شرمنده بشه.
مثل خودش نشو... ولی کاری رو که با تو میکنه بکن. کل توجهی که تا الان صرفش میکردی رو بذار روی یه کار یا هنری که دوست داری و پیشرفت کن. انگار کن که اصلا نیست. هرزگی مریضیه. لذتی نداره که تو هم بخوای ببری.
دیشب بهش گفتم من چ کوتاهی در حقت میکنم بهم بگو تا خودمو اصلاح کنم اصلا ربطی ب اون نداره خودم ی زن داداش دارم ک داداشم از همه لحاظ عاشقهشه و تامینش میکنه گاهی ب خودم میگم اگه من شبیه اون بودم شوهرم روزی هزااار بار بهم خیانت جنسی میکرد همه چی ب ذات ادم برمیگرده
ب موقع اش همه کار میکنم ولی فک کنم شوهرم ب خانواده داییش گفته خانمم رو ارتباطای ما حساسه جلو من اسم اون دخترشونو نمیارن تا حالا نشده من برم خونه شون اونم باشه نمیدونم چطور میشه هر وقت شوهرم تنها میره اونم اونجاست، تازه زن داییش ب شوهرم گفته ک اون درگیره باشوهرش و دعوا کرده، نمیدونم ب شوهر من چ ربطی داره ک باید این حرفا رو بهش بگه همین زنداییش پیش من میگه الان دخترم خوب شده با شوهرش!!!
