من بچه بودم همکار بابام با خانوادش اومدن خونمون
یه پسر همسن من داشتن
مشغول بازی شدیم پسره بهم گفت برو یه پارچه سفید برای علامت تسلیم بیار
منم بدو بدو رفتم اولین پارچه ای که به دستم اومد از کشو کشیدم بیرون بردم
تو راه دیدما بابام روح از تنش رفت 😰 ولی اهمیت ندادم
نگو شورت بابامو بردم 🥲