اینم برات بگم..چن وق پیش خودمون دس و بالمون خالی بود طوری که از احتیاجات خودم و دخترم میزدم..بعد شوهرم برداشته بود عابر داده بود به پدرش خرج کنه بهش گفتم کارت دادی گف نههه..گفتم باش ولی میدونستم دروغ میگه..
فرداش ۲تا از اعضای خونوادش مریض شدن و دکتر لازم و کلی خرجشون شد خخخخخ..ته دلم عروسی بود که خدا اینقددد خووب و به موقع جواب کاراشون داد
نه ببین باردار بودم رفتم خونه خواعرشوعرم برگشت بهم گفت شوهرم انقدرررر از تو بدش میاد همش میگه عروس کوچیکه چاخان میکنه خودشو عزیز کنه عروس کوچیکه دون میپاشه دوسال دیگه بیا ببین چه عفریته آیی بشه در صورتی که اینا ماهی۳_۴روز میومدن میموندن شهر ما و پذیرایی کامل من داشتم ازشون منم بچه سال بودم خواعرشوعرم 42_۳سالع بود خیلییییییی دلم شکست .الان بعد چهارسال چنان زندگیشون بهم ریخته که نگووووو 😐 البته خوشحال نیستم ولی اصلأ هم ناراحت نیستم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
