کم پول نداره ک نره بیرون برا شام،کاش پ پول داشت ن خونه،اصلا هیچی نداشت ولی اخلاقش خوب بود
دعوا کردنی بهش گفتم بچه رو میخای چیکار کنی گف موقع زایمان هم خودت بمیری هم بچه
منم گفتم نمیخای بریم بندازیمش،یا میخای با لگد بزن به شکمم بچه بیفته نبر
بعد از حرفام بدش اومد بعدش خواست بزنه منو فرار کردم
آره،فک کردم بااین کار آدم میشه،فک کردم بااین کار پیشش از قبل عزیز تر باشم،ولی با بارداریم
بد انتخاب کردم،الان ن تنها خودمو بلکه بچمو هم بدبخت کردم
سخت تو اشتباه بودم بااین فکر
خیلی وقتا شده ک از خدا مرگ خواستم،حتی یبار دعوامون شد بعد گفتم خدا خودمو بدبخت کردی این بچه رو چرا دادی ب من یه چن ساعت بعدش از رو میز افتادم زمین شکمم و پام کبود شد ولی بچه چیزیش نشد،چهار روز نتونسم راحت بخوابم از درد کبودیا
دختر،دیروز همون کارو کردم گفتم آی شکمم
یه چن ساعتم خودمو اینور اونور کردم دست گذاشتم رو شکمم ولی انگار ن انگار گرف خوابید،منم دیگ دیدم براش مهم نی گرفتم خوابیدم
امروز خیلی بیشتر از دیروز ازم فاصله گرفته
نمیدونم چرا هرروز دوبار میره حموم ،هرروزم سیبیلاشو.میزنه😔🤦🏻♀️
ببین من تاپیک قبیلیت رو خوندم
شوهرت حرف منطقی سرش نمیشه که
این طوری باهاش حرف میزنی
بهتره یه مدت طرف شوهرت باشی به ظاهر
به مامانت هم بگی
این طوری نکن تحمل کن بذار زندگیم تلخ نشه
کم کم هم رفت و آمد رو با خانواده اش کم کن ولی قطع نکن
حتما برو پیش یه مشاور خوب
کلا حس میکنم کس دیگه ای بهتر از منو.پیداکرده ک نزدیکم نمیشه
حتی قبل دعوامونم نزدیکم نمیشد بهش هم گفتنی بچه رو بهونه میکرد
حتی یبار حموم کردنی حوله رو ازم خواست بعد وقتی من در و زدم و بهش حوله رو دادم گف عهههه واسا برم غسل بدم بیام بگیرم،گفتم مگ تمیز نیسی خو تو ک صبح حموم کردی گف مگه ایرادی داره میخام تمیزه تمیز باشم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
