سلام عزیزم روزت بخیر، داستانت رو خوندم ، داستان قشنگی بود، نه مثل رمانهای آبکی بود که فقط یه "و تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردند" کم داشته باشه، نه از اون داستانای غم انگیزی بود که قلب آدم ترک بر میداره. فقط چند تا نکته به نظرم رسید که بنظرم خوبه تو نوشته های بعدیت در نظرشون بگیری.
در داستان چند جا سوتی داده بودی و یه جورایی لو داده بودی که داستان واقعی نیست.
یکی اونجایی که خودشو شکل پسرا در آورده بود و سالها اینطوری زندگی کرد، اونم با وسایل یه زن که تو تئاتر بازی می کرد.
ببین الان هم با این همههه امکانات بازم تقریبا خیلی راحت میشه تشخیص داد که این مرده که لباس زن پوشیده یا زنیه که لباس مرد پوشیده و...
چه برسه به اون موقع که اصلا امکانات خاصی واسه گریم وجود نداشته و این داستان که مربوط به زمان روبنده و این ها هست ،کم کم مال قرن گذشته است و در اون قرن حتی لوازم آرایشم در حد سرخاب سفیداب بود، و سبیل و .. هم به طرز خیلی ضایعی معلوم می کرد طرف زنه.
مسئله ی بعدی این بود که در اون زمان سالن تئاتری وجود نداشته اصلا و بازیگران تئاتر که به اونها هفت صندوقی می گفتن، وسایلشون رو تو کوچه و بازار و وسط جمعیت پهن می کردن و آخرش جلوی مردم یه ظرف می گرفتن تا پول بریزن توش و به این آدما قوال می گفتن.
نکته ی بعدی این بود که تفکرات این دختر روستایی کاملااا مشخص هست که تفکرات بروزی هست و یه زن تحصیل کرده و اهل دانش در زمانه ی امروزی چنین تفکراتی داره نه یه دختری که داخل روستا بزرگ شده و فقط خوندن و نوشتن بلده(حتی بعد از طبیب شدنش هم بازم این تفکرات مثل باطل بودن عقد زوری و .. برای دخترای اون زمان خیلی زیاد بود )
نکته ی بعدی هم اینکه پدر و مادرش دنبالش نفرستادن یا محمد ازشون نپرسیده یا... و کلا ماجرای پیدا نشدن دختره تو این چندسال خیلی اغراق آمیز نوشته شده و به نظرم با توجه به اینکه در اون زمان شهر ها خیلی کوچیک بودن، زودتر از اینها می شد پیدا بشن و بنظرم بهتر بود یه ماجرایی این وسط پیش میومد که اون ماجرا به پیدا نشدنش کمک می کرد. البته خب می تونیم اینطور بگییم که شاید چنین اتفاقی واقعا برای کسی بیفته.
وموضوع بعدی هم مال زمانی بود که از دره داخل رودخونه افتاد و زنده موند و آب اونرو با خودش به ده پایین برد که باز هم اینم کمی اغراق آمیز بود البته خب ممکنه هم واقعا این اتفاق بیفته.
نکته ی بعدی هم شوخی هایی بود که محمد و یا همسر دختر داستان ما باهاش می کردن. که کاملا مشخص بود که برگفته از سبک و سیاق طنز رمان های امروزی هست.
به هرحال خسته نباشی عزیزم، درک بالا و زاویه نگاه قشنگ و درستت به دنیا کاملا در داستان مشخص بود. توصیف فضا و شخصیتت خوب بود، روند زمانی به خوبی توضیح داده شده بود، و لحظات تلخ و شیرین در کنار هم به خوبی رویت می شد و همچنین سبک متفاوت داستانت که در زمان قدیم نوشته شده بود،زیبایی داستانت رو دو چندان می کرد. و اینکه من یکم انتظار داشتم مثل رمان های آبکی امروزه،با پسر ارباب ازدواج کنه یا حتی با اون پسر پولدار به زور ازدواج کنه و آخرش عاشق هم بشن،ولی هرچند پایانش دور از ذهن نبود ،اما کمی متفاوت بود که این هم خوب بود. خلاصه که کلی خسته نباشید. با همین فرمون و به سمت پیشرفت های بیشتر و بیشتر ادامه بده عزیزم، از ته قلبم برات دعا می کنم که به بهترین ها برسی💞💞 روزت بخیر گل گلی خانم😙😙