ن پارسال سخت ترین سال زندگی من بود
آبان رو کلا پرستار مامانم بودم ک ریه هاش درگیر بود
تازه خوب شده بود فهمیدیم پدربزرگم سرطان داره و به بدترین شکل ممکن معالجه میشد و چون نوه بزرگ بودم و بشدت وابسته همش کنارش بودم
تازه یکم خوب شده بود ک متاسفانه عید فوت شد و من له شدم
عیدم ازدست دادم
اما اما
با لباس مشکی و سیاه پوش شروع کردم دوباره چون به خودش قول داده بودم
یکساله نتونستم برم سرخاکش انقد قوی نشدم هنوز ولی حتما با جواب قبولیم میرم