بعدم اگه بد بیاری دارین .و میارین شک نکن برای طرز فکرتونه.که ناراحتین دختر دارید.الان اسم تاپیکتو ببین حسرت پسر…
برام نا مفهومه.و دلم برای دخترا میسوزه.یادمه زن داییم خیلی پسر دوست بود خیلییییی.بچه اش دختر شد وای افسردگی گرفت اصلا دختررو دوست نداشت.اصلا.ی چشمم خون بود ی چشمش اشک.پسرایه بقیه و با حسرت نگاه میکرد.و وضع مالیشونم خیلی خوب بود دختر داییمو با کمترین هزینه ها بزرگ کرد.چون دختره دلش نمیومد خرج کنه.ی بار دختر داییم خورد زمین جوری که غش کرد و بی هوش شد.زن داییم فریاد میزد خدایا منو ببخش دیگه نمیگم دختر نمیخوام.دیگه نا شکری نمیکنم.بچه حالش بد بیمارستان بستری شد.مثلا توبه کرد ولی توبه گرگ مرگه.بچه خوب شد.بزرگ شد تیز هوش دختر داییم.دختر سر به زیر اروم.هیچی نگو این مدت زن داییم داشته هزار جور راهو تست میکرده بچه دار شه پسر که شد تو سن ۴۲ سالگی.الان پسرش اوتیسم داره.دخترشم پزشکی قبول شد رفت از ایران.اینم پسر.هرچند که ادم بشو نیست این دسر اوتیسم دارو ترجیح میده به دختر پزشکش