یه بار رفته بودیم شمال لب دریا یه عالمه پسر خوشگل موشگل بود من اومدم فاز دلبری بردارم موهامو باز کردم ریختم دورم کلاه مو گذاشتم سرم لب دریا شروع کردم قدم زدن جلوی اونا بعد یه خورده جلوشون وایسادم پشت به اونا رو به دریا دستا مو باز کردم سرمو گرفتم رو به اسمون باد میزد لای موهام اصلا یه صحنه عالی یک دفعه یه توپ والیبال خورد وسط مغزم شتررررررررق خودمم افتادم تو دریا خیس اب شدم اون پسر ها هم تا تونستن خندیدن و مسخرم کردم
من لعنتی برای چی باید هر وقت عشوه بریزم ضایع شم اه اه
مال من نی:)