یادمه یبار بایکی دوس بودم و ازش خوشم نمیومد و ولش کردم.. یه روز که از مدرسه برمیگشتم فاز غم برداشته بودم وگریه میکردم ومثه دیوونه ها هی چشامو پاک میکردم اونم همون نزدیکی بود ونگاهشم یادمه... انگاری از چشاش میخوندم که باخودش میگفت این اسکلو نگا باخودشم درگیره... آه هنوزم یاد اون روز میوفتم عصبانی میشم که این کار چیپ چی بود که من کردم...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وای مردم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂خوشم میاد همه تو این مودا بودیم..ابجیم۱۲سالش بود داداش دوستم۱۷..این خواهر من هربار ک میرف خونه ی اینا تمام کاراشونو میکرد از رخت خواب جمکردن گرفته تا جارو...😂😂😂😂الانم زن یکی دیگس