۱۲_۱۳ سالم بود مامانم باهام قهر بود برا اینکه دلش بسوزه اشتی کنه خودمو از بالای پله ها انداختم پایین ۱۱ تا پله بود🥲😐
هیچیمم نشد مامانمم اشتی نکرد😂
عزیزم دلم سوخت .دختر به این کدبانویی چرا نگرفتن.لیاقت نداشتن
من وسط دعوا با شوهرم خودمو انداختم مثلا سکته کردم یا مردم از دستش هول شد قندای قندونو ریخت رو بدنم ترکیدم از خنده 😑
تو ابتدایی عضو فرزانگان بودم، مثلا جلسه میذاشتن واسمون، منم هی تو راه رو تند تند راه میرفتم که یعنی عجله دارم و ساعتمو نگاه میکردم، رفتم بوفه مدرسه بدون صف گفتم من جلسه دارم به من بدون صف خوراکی بده😶
خیلی ضایع بودم
با شوهرم دعوام شد الکی دستم رو گذاشتم رو قلبم بدبخت چنان شیرجه زد سمتم...همش میگفت چی شده ؟؟ غلط کردم پاشو ببرمت دکتر...اخرش نتونستم خندمو کنترل کنم زدم زیرخنده😂
باز چپکی نگام کرد و قهرو ادامه دادیم😅
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
کارگر ساختمون داشتیم یه پسر باهاشون بود خییلی خوشگل و تو دل برو بود بعد در طول روز زنگ خونه مونو میزدن کار داشتن ، همیشه م اون پسره میومد یه بار زنگ خونه مونو زد من تو آشپزخونه داشتم ظرف میشستم صدای زنگو شنیدم عین میک میک رفتم‌سمت آیفون از آشپزخونه داد زدم کسی درو باز نکنه همه تو هال بودن 😂
یبار تازه یه اهنگ جدیدی بیرون اومده بود ماهم کلیپش رو داشتیم تو کامپیوتر، مهمون داشتیم اون کلیپه بالا نمبومد هی خاهرم میگف بالا نمباد ولش کن من گیییر داده بودم نههههه بایدددد بالا بیاد مهمونا هم ریسه میرفتن
مرررگ حالا اون کلیپه بالا اومدنش چه توفیری برات دارههه🥲🥲🥲
