برخیز و به سَر وقتِ اسیران گذری کن!
چشمی بگشا! سویِ غریبان نظری کن
ای گریه، بیا! در غمِ هجرش مَددی کن
وی ناله، برو! در دلِ سختش اثری کن
چون آینه هر لحظه به هر کَس مَنما! روی
زنهار! که از آهِ دل ما حذری کن
خون شد جگرِ خلق، به دل ها مزن! آتش
اندیشه ز دودِ دلِ خونین جگری کن!
از بهر گرفتاری ما زُلف میآرای!
ما بسته یِ دامیم! تو فکرِ دگری کن
ای خواجه! مشو ساکن بُت خانه یِ صورت
بیرون رو! و در عالمِ معنی سفری کن...
هلالی-جغتایی# 🍃