سلام دوستان توروخدا نصیحتم نکنیدیا تعریف از خانواده خودتون خسته شدم از زندگی اون از خانوادم این از همسرم که میرسه خوته حالمو خراب میکنه امروز رسید خونه گفتم یچه سرماخورده مثل مته رفت تومغذم همش میگفت تقصیر توا شبو میرفتید هال میخوابیدی تومادر نیستی وفلان وفلان اشگمو دروورد انقدر گفت تا من داد بزنم سزش بگم خفه شو بسه دگ بمیر خلاص بشیم این حرفم الان ده روز اثراتش میمونه نهدخرید میکنه نه میبرتمون بیرون من با بچه چکار کنم مایحتاج خونه رم نمیخره فقط دلم میخواد بمیرم انقدر که توعذابم انقدر خستم رفتم دکتر مغذواعصاب بهم قرص داد