حرفای مامانم مثل آب رو آتیش بود و من برگشتم خونه 
الآن هنوز مثل قبل با حسام خوب نیستم همیشه سعی می کنه خوش حالم کنه و منم ظاهرا خوبم باهاش 
ولی کسی که دارم باهاش زندگی می کنم شوهرم نیست. پدر پریاست نمی دونم شایدم یه روزی پایان این قصه طور دیگه ای بشه 
پایان