2777
2789
عنوان

رها (داستان زندگی) 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

| مشاهده متن کامل بحث + 41962 بازدید | 331 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

رفتمو و امضا کردم که شکایتی ندارم و از اتاق بازپرسی رفتم بیرون و حسامم دنبالم راه افتاد می گفت برا چی شکایت نکردی... من شکایت دارم.. زندگی منم نابود شده چرا به جای من تصمیم گرفتی؟ 

برگشتم سمتش و گفتم قبلا گفتم همه رو می بخشم اگه شکایت داری به من ربطی نداره 

برگشت سمت بازپرسی 

رفتم خونه و لباسای خودمو پریا رو تو یه چمدون جمع کردم و رفتم خونه ی مامانم 

مامانم وقتب چمدونو دید جا خورد ولی چیزی نپرسید گفت دادسرا چی شد و بهش قضیه رو گفتم 

ساعت 2 حسام اومد خونمون چمدونو تو پذیرایی دید جا خورد انگار خونه نرفته بود 

گفت چمدون واسه چی اوردی 

گفتم طلاق می خوام 

_ رها من واقعا شرمندتم هر مجازاتی رو حاضرم تحمل کنم اما بهم فرصت جبران بده 

ساعت 2 حسام اومد خونمون چمدونو تو پذیرایی دید جا خورد انگار خونه نرفته بود  گفت چمدون واسه چی ...

ببین تو دیگه نویسنده داستانی ... جان من طلاق نگیرن 

بزار من امشب راحت بخوابم😐

..

با گریه گفتم حسام نمی تونم مردی رو که تو روزای سخت زندگیم بهم اعتماد نکرد رو کنارم داشته باشم چی عوض می شه 

زندگیمو جوونیمو چطور می خوای برگردونی موهای سفید شدم چی پیر شدم حسام... 

هر چی گفت  بی محلی کردم و رفتم بالا اتاقم 

چن روز بعد رفتم دادخواست طلاق دادم اون زندگی از نظر من مختومه بود خانواده ی حسام اومدن برا معذرت خواهی و گفتم من همه رو بخشیدم اما می خوام گذشتمو فراموش کنم 

رها قبل از اثبات بی گناهیش دنبال این بود بی گناهیشو ثابت کنه و طلاق نگیره و زندگی کنه  حالا که ...

خب اون وسطا رو نگاه کنی می خواست طلاق بگیره حسام گفت پریا رو ازت می گیرم 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792