2777
2789

حدود ۷ ماهه که بدلیل بدبختی و فلک زدگی ساکن خونه مادرشوهرم 

فک میکردم یکم از اعصابم میزنم ولی بار مستاجری رو دوش شوهر قدرنشناسم نباشه.

امروز مادرش زنگ زد بچه های جاری که ۳ تام هستن ۸ سالو ۷ سالو ۵ سال میخان بیام پایین

حالا مادرشون کجاس؟ گشتو گذار 

قبلا جاریم پایین می‌نشست انقد دخترم گریه میکرد برم پایین اصلا نمی‌گفت بزار بیاد با اینکه یدونه بود

منم به مادر شوهرم گفتم شما که میدونید بچه ها با دختر من جفت بشن اذیت میکنن

اون حیوونم بدون خدافظی قطع کرد

من چند دیقه وایسادم ببینم اشتباهی قطع شد یا خودش قطع کرد که دوباره زنگ بزنه دیدم نزد

زنگ زدم بهش گفتم قطع شد گفت آره هیچی کاری نداری 

گفتم نصفه تموم کردیم گفتید بچه ها چیکار کنن گفت میخان بیان پایین گفتم فلانی ینی شوهرم گفتش که فاطمه با اونا بازی کنه بی ادبی یاد میگیره اذیت میکنه گفت چرا؟  گفتم هیچی بعدا صحبت میکنه دوباره باتون. 

این در خالیه که تو این هفته سه تا افطاری رفتیم که چون این سه تا بچه بشدت بی ادب بشدت بی ادب قدری که کل فامیل ازشون آسی هستن اونجا بودن خواستیم دختر مام ازشون یاد نگیره سریع بعد افطار بلند شدیم و شوهرم بمادرش گفت بخاطر اون سه تا بچس که زود بلند میشیم


بشوهرم که گفتم گفت باشه بش میگم چرا گوشیو قطع میکنی 

گفتم البته با شناختی که من دارم یجوری جمعش میکنه آخر سر من باید برم معذرت خاهی که اشتباهی فکر کردم چندبار که اینو گفتم شوهرم داد کشید و عصابی شد بسه دیگه من گفتم تو پخته شدی دعوا درس نمیکنی. 

انقد حالم بد شد گفتم من دعوا درست کردم

از خونه زد بیرون بچه هام رفتن بالا پیش اون سه تا بچه عموشون که بیشعوری ازشون بالا میره منم فقط گریه کردم.

افطاری امشبم دعوت بودم ولم کرد رفت بدون اینکه ذره ای بخاد دلمو بدست بیاره.

یه قرص خاب خوردم و خابیدم وقتی از افطاری اومد دوباره دادو بیداد منم هيچی نگفتم. 

خیلی دارم به مرگ فکر میکنم با دیدن برنامه زندگی پس از زندگی بیشترم شده افکار مرگ

فقط میخام زودتر ازین دنیا برم💔💔💔

وصل به یه مو

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خب چرا یه حرفی رو چندبار میگی به شوهرت؟یه بار گفتی کافی بود دیگه،خودت باعث شدی عصبی سه این بحثا پیش ...

خوب منم ناراحت بودم پس زنو شوهر کجا حال همو درک کنن تو خبی که همه هستن تازه وقتیم که مادرش مقصره باید دندون رو جیگر میزاشت 

وصل به یه مو

حالا واجب نبود عکس العمل مادرشوهرتو قبل از اینکه شوهرت بره بهش چیزی بگه کالبد شکافی کنی!!!

والا شوهرت بنظر خیلی همراه با شما میومد تا اینکه شما هی رو مخش رفتی اعصابش داغون شد!

و خدا هست ....

نباید اونجا میرفتی حالا که رفتی با سیاست باش اقلا، اولا حرف های مادرش و تیکه و متلکارو به شوهرت نگو چون حق رو به مادرش میده و بعد هم بچه های جاری رو اگرررر مجبوری تحمل کنی ببر خونه خودت که هم تحت نظرت باشن هم حرکت زشتی انجام دادن تذکر بدی و ازت حساب میبرن و جای که حضور داری مودبانه رفتار میکنن، و لازم نیست برا هرررچیزی به خودت بگیری و بخوای یکه به دو بکنی سخت هم نگیر 

غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻
تورو خدا انقد به  چیزای بی اهمیت فکر نکنید

در ظاهر بی اهمیته ولی چرا وقتی من از خود گذشتگی میکنم و اومدم اینجا نشستم در عین حال باید سکوت کنم در مقابل رفتارای بی ادبانه مادرش 

وصل به یه مو
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز