2777
2789
عنوان

تا هفتاد سالگی صبر نکنین🙃

397 بازدید | 23 پست

#دل_نوشت ❤️


پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود

قیمتها را میخواند و با پولی که جمع کرده بود مقایسه میکرد تا چشمش به آن کفش نارنجی که یک گل بزرگ نارنجی هم روی آن بود، افتاد....

بعد از آن دیگر کفشها را نگاه نکرد ، قیمتش صد تومان از پولی که او داشت بیشتر بود.

آنشب به پدرش گفت که میخواهد کفش بخرد و صد تومان کم دارد...

بعد از شام پدرش دو تا اسکناس پنجاه تومانی به او داد و گفت: فردا برو بخر ،


تا صبح خواب کفش نارنجی را دید که با یک دامن نارنجی پوشیده بود و میرقصید و زیباترین دختر دنیا شده است ،

فردا بعد از مدرسه با مادرش به مغازه کفش فروشی رفت ، مادر تا کفش نارنجی را دید ،

اخمهایش را درهم کشید و گفت : دخترم تو دیگه بزرگ شده ای  برای تو زشته

و با اجبار برایش یک جفت کفش قهوه ای خرید ،

شش سال بعد وقتی که هجده سالش بود ،

با نامزدش به خرید رفته بودند ،

کفش نارنجی زیبایی با پاشنه بلند پشت ویترین یک مغازه بود ، دلش برای کفشها پر کشید ،

به نامزدش گفت:چه کفش قشنگی اینو بخریم؟ نامزدش خنده ای کرد و گفت:

خیلی رنگش جلفه ، برای یه خانم متاهل زشته.

فقط لبهای او خندید.


دو سال بعد پسرش به دنیا آمد...


بیست و هفت سال به سرعت گذشت ، دیگر زمانه عوض شده بود و پوشیدن کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت. یک روز که با شوهرش در حال قدم زدن بودند ، برای هزارمین بار ، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه ، دلش  را برد. به شوهرش گفت:

بریم این کفش نارنجی رو بپوشم ببینم تو پام چه جوریه. شوهرش اخمی کرد و گفت: با این کفش روت میشه بری خونه مادرزن پسرمون! این بار حتی لبهای شرین هم نتوانست بخندد !


بیست سال دیگر هم گذشت،

در تمام جشن تولدهای نوه اش که دختری زیبا ،

شبیه به خودش بود ،


علاوه بر کادو یک کفش نارنجی هم میخرید.

این را تمام فامیل میدانستند و هر کس علتش را می پرسید او میخندید و می گفت:

کفش نارنجی شانس میاره. آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوه اش، در میان کادوها، یک کفش نارنجی دیگر هم بود...

پسرش در حالیکه کفشها را جلوی پای شیرین گذاشت، گفت:مامان برات کفش نارنجی خریدم که شانس میاره....


بالاخره  در سن هفتاد سالگی, کفش نارنجی پوشید،

دلش میخواست بخندد اما گریه امانش نمیداد. در یک آن به سن دوازده سالگی برگشت، پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاد و پنجاه و هشت سال جوان شد...  

نوه اش او را بوسید و گفت:مامان بزرگ چقدر به پات میاد.


آن شب خواب دید که جوان شده کفشهای نارنجی اش را پوشیده و در عروسی نوه اش میرقصد.


وقتی از خواب بیدار شد و کفشهای نارنجی را روی میز کنار تخت دید با خودش گفت:امروز برای خودم یک دامن نارنجی میخرم ...



همین امروز کفش هاى نارنجى زندگیتان را بخرید،


تاهفتاد سالگى صبر نکنید،


این زندگى مال شماست

-••-••-••-••-••-••

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ 🤍

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

جالب بود😍🥰

اتل متل یه مورچه،قدم میزد توکوچه،اومدیه کفش ولگرد،پای اونو لگد کرد،مورچه یه پاش شکسته،راه نمیره نشسته،بابرگی پاشو بسته،نمیتونه کار کنه،دونه هارو بارکنه، تولونه انبار کنه...                                                حتما داری باریتم میخونی؟؟؟!!!                                ازسنت خجالت بکش یارو😐😂

از اون شوهرا منم دارم

ولی من ی چیزیو بخوام روزو شبمو ازم میگیره و باید اونو بخرم حتما

دوست داشت با کل شهر بخوابه.....                            منم دیگه بیدارش نکردم!        (من وانمود کردم دردم نیومد، اما درد پیرم کرد)    :(               زمان شما محدوده ، بنابراین زندگی خودتونو برای زندگی دیگران از دست ندید!           ❤️اونجا که شادمهر میگه،بهم قول داد ولی هربار    خلافش اتفاق افتاد    ،    اونم دوست داشت منو اما     نه اونقدر که نشون میداد
چراا زورم آومد همشو بخونم کسی مثل من هست؟؟؟

ب نظر تنهایی

چون قشنگ بودو ادم جذب میشد

دوست داشت با کل شهر بخوابه.....                            منم دیگه بیدارش نکردم!        (من وانمود کردم دردم نیومد، اما درد پیرم کرد)    :(               زمان شما محدوده ، بنابراین زندگی خودتونو برای زندگی دیگران از دست ندید!           ❤️اونجا که شادمهر میگه،بهم قول داد ولی هربار    خلافش اتفاق افتاد    ،    اونم دوست داشت منو اما     نه اونقدر که نشون میداد

مثل من که وقتی مجرد بودم اجازه نداشتم ارایش کنم الانم که ازدواج کردم شوهرم دوست نداره 😕

اسمم یه شخصیت کارتونی هست و اونطوری که شما فکر میکنید تلفظ نمیشه لطفا سوال نفرمائید متشکرم🤨
مثل من که وقتی مجرد بودم اجازه نداشتم ارایش کنم الانم که ازدواج کردم شوهرم دوست نداره 😕

اصلا ارایش نمیکنی؟

دوست داشت با کل شهر بخوابه.....                            منم دیگه بیدارش نکردم!        (من وانمود کردم دردم نیومد، اما درد پیرم کرد)    :(               زمان شما محدوده ، بنابراین زندگی خودتونو برای زندگی دیگران از دست ندید!           ❤️اونجا که شادمهر میگه،بهم قول داد ولی هربار    خلافش اتفاق افتاد    ،    اونم دوست داشت منو اما     نه اونقدر که نشون میداد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792