به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم!
برو ای طبیبم از سَر؛ که دوا نمیپذیرم
مَده ای حکیم! پندم که به کار در نبندم
که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
برو! ای سپر ز پیشم؛ که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم...
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان! به سفر که من اسیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن! ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تنِ من؛ فدای جانت!
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دستِ من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکُشی؛ نَمیرم!
#سعدی🍃