ما هفته پیش رفتیم خونه مادر شوهرم بعد اونا هم اونجا بودن دیدم که مریضه بچه هاش سعی کردم دخترم نزارم بره پیشش ولی بازم اون نزدیکش میشد اون روز گذشت ولی برادر شوهر دیگم ازدواج کرده مراسم که داشتیم میرفتیم میومدیم بعد دیگه مجبور بودیم بریم اخه اون به بچش نمیگف که نزدیک بچه مردم نشو اونم میگیره اگه مجبور نبودم نمیرفتم بعد از اون روز احساس کردم اینم گرفته امشب هم سرفه میکرد بهش شربت دادم.
دلم سوخت براش حالا اگه بچه من مریض بود اون ازش میگرفت دعوا راه مینداخت.
میخوام غیر مستقیم بهش بگم اگه اون خودش بود حتما میگفت مستقیم