این تاپیکو زدم فقط واسه اینکه بگم امید به خدا داشته باشین.
انقد که دکترا ناامید میکنن هم نیس.
جرقه ایی باشه برای کسایی که مثل من هستن.
من سال ۹۳ ازدواج کردم.
۹۵ اقدام کردیم بعد ۹ ماه حامله شدم خوشحال بودم تا اینکه اولین سونو گرافی آب یخ ریختن رو سرم. گفتن قلب تشکیل نشده.جنین رشد نکرده... هرکی یه چیزی میگفت ..و من داغون تر از همیشه... رفتم برای سقط...
نا امید عالم دوباره اقدام کردیم...ولی بیفایده...
سنم بالا بود و فرصت صبر کردن نداشتم.۳۴ ساله بودم.
رفتم دنبال دوا دکتر ۵ ،۶ باری دارو خوددمو سونو دادمو آمپول زدمو...هر ماه بیفایده.و این پریود لعنتی یار همیشگیه من...
با کلی دعوا و جنگو جدل با تمام نارضایتی همسر رفتم پی دوا دکتر بالاتر...رفتم مرکز ناباروری...
بعد کلی آزمایش و عکس رنگیو...دیدم ای دل غافل ذخیره تخمدان ۲۲ صدم....
تمام دنیا رو سرم خراب شد.دکترا گفتن امکان نداره بچه دار شی
ولی حالا برو تو سیکل میکرو تا ببینیم چی میشه..
با کلی امید رفتم ت سیکل.کلی آمپولو قرصو زیر نافی و سونو... رفتو آمدنای هر روزه.... اونم تکو تنها....بدون یه همراه.
همسرم بی اعتنا...من غرق غم.بدنم به دارو انقدرها جواب نمیداد.نتیجه اونهمه هزینه میشد یکی دو تخمک..
بدون بیهوشی با هزار درد پانکچر...حساسیت به دارو و دردسرای خودش.. نتیجه میشد هیچ.میگفتن جنین تشکیل نشده. هزار زخم زبونو... تیکه از خیلیا...
تو غم عالمفرو رفته بودم که به اصرار خانواده به بار دیگه شانسمو امتحان کردم.
گفتم این ماه انشاله نتیجه میگیرم.اون ماه هم شد دوتا تخمک و بدون تشکیل جنین...
دلی شکسته غم دنیا.....
دکترا خیلی راحت گفتن دیدی وقتتو تلف کردی.دیدی نمیشه.باید بری تخمک اهدایی بگیری....
تو ناباوری غرق بودم..شبا عروسکامو بغل میکردمو گریه میکردم.
پدر مادرمو هر وقت میدیدم میزدم زیر گریه...
انقد مامانم گریه کرد که بیا بریم تهران درمان پی آر پی که یه راه تحقیقاتی بود رو انجام بدیم. البته اگه دکتر قبول میکرد...
قبلش یه دکتری رفتم تهران که اولین دکتری بود که گفت امید به خدا ممکنه طبیعی هم باردار شی.
بهترین راه برای شرایطتت اقدام برای طبیعی هستش.کلی داروی تقویت تخمک بهم داد.
اومدم خریدم و خوروم. ولی امید نداشتم.فقط میخوردم که به مامانم ثابت کنم که نمیشه...
وقت گرفته بودم برا تهران که برم ببینم روش تحقیقاتی رو برام انجام میدن یا نه.برای ۴ ماه دیگه ش.
که زدو کرونا شد..
من دیگه تو شهر خودمم دنبال دکتر نرفتمو از ترس کرونا کلی گرمی جات میخوردیم...
سیکلام منظم شده بود.چند روز مونده بود به وقت دکترم که ۲۸ روزه م شد ۲۹.نمیدونستم چیکار کنم.میگفتم الکی توهم نزن. انقد شده بود ۳۵ روزم بودو بعد پریود میشدم.
اولین بار رفتم بی بی چک گرفتم و باعجله خونه مامانمینا تست زدم.. یه هاله کمرنگه کم رنگ..هیبه مامانم میگفتم توهم میبینی؟ یا من توهم زدم...انقد خوشحال بود طفلی رفت دوتا بی بی چک دیگه خرید.
دوباره زدم همونجور کمرنگ..یه هفته صبر کردم دوباره زدم. انقد پررنگو سریع خط افتاد که باور نمیکردم.
نمیدونستم خوشحال باشم. با مثل قبل قراره بدون قلب .. بی تتیجه خوشحالیم تموم شه.به هیشکی نگفتم تا روزی که قرار شد سونو بدم.با مامانم رفتم.وقتی گفتن بچه صحیحو سالم .. به گوشام اعتماد نداشتم...اومدم بیرون به مامانم گفتم انقد بلند گریه میکرد همه داشتن نگامون میکردن.
بارداری سختی داشتم. و اصلا راحت نبود.
ولی نتیجه ش شد معجزه خدا یه پسر کوچولو یه نعمت بزرگ..
به پاس شکرگزاری این موهبت خدا. نیت کرده بودم که داستانمو بنویسم. که کسایی که شرایط منو دارن امید داشته باشن. که احتمالش هست. پس با امید باشین.
منم وقتی این حرفا رو تو پیج ها میخوندم. میگفتم من ازین شانسا ندارم...
پس امید امید امید