اصلا حوصله ندارم وجود من این روز ها به خاطر بیماری پدرم پر از استرس حوصله تیکه انداختن و بی مزه بازی دانش اموز و دانشجو ندارم بداخلاق ترین شدم بی حوصله ترین حتی حوصله درس دادن ندارم دلم میخواد از عمق وجودم تلاش کنم درس بدم ولس نمیتونم نمیگمکمکاری نه ولی اگر قبلا ۱۰ تا نمونه سوال حل میکردم الان ۲ ۳ تا برای هر مبحث شده
اصلا حالم خوب نیست دانش اموزان باز ساکت میشن ولی دانشجوها یک کیلومتر زبون دارن و تیکه میندازن حس میکنم دعوامون میشه این چند روز😭
مگه چیا میگن؟
فداتبشم عزیزم ایت الکرسی بخون دلت اروم بشه،منم از تو بدتر دارم میرم دکتر نوبت جراحی برای ارایلی بگیریم واسه شکمش پاره شده،میخوام به دکتر جراح دزدکی بگم اینطوریه عدد لفاویش شاید زودتر ازش گرفتن دعا کن عزیزم دیگه بریدم
عزیزم وقتی بستری بود اینقدر گریه کرده بود وقتی نمونه خون میگرفتن هر روز رگشو پیدا نمیکردن فتق شد شکمش بعدش روز به روز زیادتر شده پارگی ،روده هاش تو پوست شکمشه چون عفونت خون داشت عمل نمیکردن حالا چون جواب ازمایشش خوبه فورا بایدعمل کنیم چون خطرناکه به بدبختی رسیدیم دکترش رفته بود منشی بود گفت چهارشنبه بیاین تا براش نوبت عمل بذاره،غددش نسبتا فروکش کردن ولی چندتاش پشت گوششه معلومه اونیکیاهم زیرپوستن دست بزنی تکون میخورن،فقط میخوام روی یه کاغذ برای دکتر جراح بنویسم که اینطوری غدد لنفاویش متورمه باید ازش سونو سی تی اسکن گرفته بشه شوهرم نمیزاره شما معاینش کن و بگو اینطوره وضعیتش باید بررسی بشه بعد عملش میکنم،به نظرت رو کاغذ چی بنویسم برای خانم دکتر جراح میخوام دزدکی بدم منشی بده دستش قبل اینکه بریم تو شاید زودتر گرفتن ازش
انشاالله بغض خفم کرده امروز دلدر و نفخ و دلپیچش شدیدتر شده بود هی سکسکه میکنه قلبم اومده تو دهنم تو شهر که بودیم خیلی شوهرمو قسم دادم ازش سونوگرافی بگیریم وای کل کرمانشاه رو ریخت سرم اینقدر داد زده الانم هی بچم به خودش میپیچه...نمیدونم چیکار کنم فقط از خدا میخوام به این بچه ی کوچیک رحم کنه نه به خاطر من به خاطر پاکی و بچگی خودش 😭😭😭😭
اینقدر تو این ده سال عذابم داده روانی شدم الانم این بچه داره زجر میکشه این روانی نمیزاره ببریمش ببینم چشه هی خدااااا،خدا ازت راضی باشه انشاالله که خدا به خودت و خانوادت سلامتی بده،شوهرم خیلی اخلاقش افتضاحه ولی یه چیزیو تو چهرش متوجه شدم اینقدر میترسه بگن مشکلی داره واسه این نمیزاره ببرمش،خودشم از ناراحتی گوارشی میفته بیمارستان نمیزاره ازش اندسکوپی بگیرن بدنش میلرزه و میگه ولم کنین بیچاره ناراحتی اعصاب داره وقتی برادرش خودکشی کرده اینم دیونه شده دوسال بستریش کردن بعدش پدرش سرطان گرفت خودش بیمارستان کنارش بود حالش خوب بوده یهو ایست قلبی میکنه میمیره اینم تنها بود منم باردار بودم خونه بودم خودشو تووبیمارستان اینقدر زده بود تمام کل سر و صورتش خون میچکید،کارش اشتباه به خدا باید بزاره بدونن درد این بچه چیه شاید خدا بهمون رحم کرد درمان بشه زودتر خوب بشه ولی دریغ پدر نفهمش نمیزاره
اره هرجور شدن تو برگه مینویسم میدم به منشیش ببره براش قبل اینکه بریم تو خدا رحم کنه اگه بفهمه به قران همونجا میکشدم مثل اب خوردن بعدش بچرو ازم میگیره و طلاقم میده یا خدا😔😔،انشاالله بچم خوب بشه هیچیش نباشه یه خورده این قلب بیچارم اروم بشه وای خدا شاهده از وقتی تو شکمم بوده زجر کشیده تا خود الان خدا خودت رحم کن 💔💔
