2777
2789

بذار دیگ

دیشب با خدا دعوایم شد ... باهم قهر کردیم فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد رفتم گوشه ای نشستم چند قطره اشک ریختم وخوابم برد صبح که بیدار شدم مادرم گفت . نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می امد...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این اولی

خوشگله

یه روح نقاش،تو کالبد یه فضانورد که قراره دکتر بشه✨از بدو تولد پرسپولیسی بودیم و هستیم😍❤️میراکولر🐾🐞عاشق خون آشام ها🧛🏻‍♀️❤️من ایرانم رو دوست دارم، سرزمین جدم کوروش بزرگ، سرزمین اجدادم، هویت و شناسنامه ام🤍داشتم توی سیاهی و ناامیدی غرق میشدم تا اینکه اونا رو پیدا کردم، اونا باعث شدن دوباره نور رو ببینم✨پس قبل از اینکه جلوی من به اونا توهین کنی، اینو یادت باشه اونا هزاران کیلومتر از من دور بودن و حتی منو نمیشناسن، اما حالم رو خوب کردن و قلبی که دیگران شکستن رو ترمیم کردن🫂،ولی تو هیچ کاری برای خوب شدن من انجام ندادی، پس لطفاً اظهار نظر نکن، اونا هفت تا فرشتن، من به این ایمان آوردم✨💜BTS and Army forever

دومی

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟گیرم که می کشید گیرم که می برید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟ 

اولی

یه روح نقاش،تو کالبد یه فضانورد که قراره دکتر بشه✨از بدو تولد پرسپولیسی بودیم و هستیم😍❤️میراکولر🐾🐞عاشق خون آشام ها🧛🏻‍♀️❤️من ایرانم رو دوست دارم، سرزمین جدم کوروش بزرگ، سرزمین اجدادم، هویت و شناسنامه ام🤍داشتم توی سیاهی و ناامیدی غرق میشدم تا اینکه اونا رو پیدا کردم، اونا باعث شدن دوباره نور رو ببینم✨پس قبل از اینکه جلوی من به اونا توهین کنی، اینو یادت باشه اونا هزاران کیلومتر از من دور بودن و حتی منو نمیشناسن، اما حالم رو خوب کردن و قلبی که دیگران شکستن رو ترمیم کردن🫂،ولی تو هیچ کاری برای خوب شدن من انجام ندادی، پس لطفاً اظهار نظر نکن، اونا هفت تا فرشتن، من به این ایمان آوردم✨💜BTS and Army forever

یکیش شبیه دستمال اشپزخونس یکیشم شبیه لباس خواب اینا رو میپوشین

دیشب با خدا دعوایم شد ... باهم قهر کردیم فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد رفتم گوشه ای نشستم چند قطره اشک ریختم وخوابم برد صبح که بیدار شدم مادرم گفت . نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می امد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز