احساس میکنم خیلی کوتاه اومدم..اما از امشب تصمیم گرفتم اینجوری نباشه اول از همه میگم دیگه نمیخوام تو این شهر زندگی کنم وباید برگردیم به شهر خودمون(شهر غریبم)بعد اونجا میرم سرکار و مستقل میشم..تا وقتی هم به پام نیفتاده و ازم معذرت خواهی نکرده اجازه نمیدم بهم دست بزنه
چقدر ذوق و شوق داشتم واسه اقدام به بارداری که قراره مادر بشم،اما بچه دار شدن هم فعلا تعطیل
همه اینارو با اشک نوشتم،چقدر دلم امشب شکسته😞