مامانایی که پسر ۲۰ ماهه دارن

من باردارم و پا به ماه  خونه پدرمم مثلا انروز بابام رفته دسشویی میگه منم میام داداشم میره بیرون میگه منم میام 

اخه خواهر خرابکاریدحدی داره بهونه حدی داره هرکی میره دسشویی یا حمام باید باهاش بره از بس وسایل خونه پدرمو شکسته خجالت میکشم   میگه اب میخوام بهش اب میدی میریزه منم دوسندارم سرکوب بشه اصلا  مثلا میگم ایو نریز نرو بیرون کارای خطرناک میکنه 

حی حی من که بخاطر این چیزا بخام دعواش کنم که هیچ من زده پالت سایه و کل وسایل ارایشیمو علاوه بر نابودی مالیده به فرشی که ۶ ماهه خریدم  اصلا عصبانیم نشدم سرشتلفن ، جا شکلاتی ، ظرفای طلا کوب من و مامانمو نابود کرده  

منم زیاد بهش خوراکی نمیدم  بخدا من پا به پاش به سازش میرقصم اینجوریم نیستم که بی دلیل سرش عصبانی بشم عشق اب بازیه مثلا میبرمش بشورمش میزارم جلو روشویی که بازی کنه بهونه نگیره با وجود بارداریم سه طبقه رو تو کل بارداریم روزی ۵۰ بار بالا پایین کردم بردم خونه مادر شوهرم بردم حیاط پارکینگ که حوصله ش. سر نره  یکی از تفریحاتش حمومه حتی دلم نیومده دلشو بشکنم نبرمش حموم دکتر بردم بیش فعال نیست  

خونه خودمو بترکونه اصلا مهم نیست بخدا کل وسایلامو از تو کمد در اورده شکسته بهش گفتم نکن کار بدیه ولی گوش نمیده بازم میاره بازم میشکنه میگه اب میخوام بهش میدم یهویی میریزه رو فرش میگه خودم باید برای خودم اب بریزم خیلی خودم خودم میکنه  به سازشم میرقصم تا حدودی من حس میکنم انقد هیچی بهش نگفتم یادی لوس شده مثلا میره یهویی میکوبه رو لب تاب داداشم میزنه ps4 میکوبه زمین مال داداشم  کلا در حال خرابکاری

الان انقد بهونه گرفت میفت به پدرم من باهات میام دسشویی خوب محیطش کثیفه با داداشم گیر داده میخاد بره بیرون اون کار داشت پاشدم بردمش  بیرون با کالسکه چرخوندمش براش ابمیوه خریدم   تو راه چند بار کالسکه شو بالا پایین کردم زیر شکمم داره میترکه از درد 

گفتم خواهر اصلا بخاطر اون جیزا مامانم نمیزاره کسی دعواش کنه یا خودمم نکردم هی گفتم عزیزم دلم مال داییع خرابش کنی دایی ناراحت میشه گریه میکنه انگار نه انگار قشنگم میفهمه ها