سلام دوستان
من با خانواده شوهرم پروسه های مختلفی داشتیم و داریم اختلاف نظرهای فراوان
مادرشوهرم از همون اول مخالف ازدواج ما بود از همون اولم حسابی منو اذیت کرد
راه دور بودیم سرکار اداری بودم بخاطر اه و ناله هاش استعفا دادیم جمع کردیم اومدیم پیششون اختلافا بیشتر شد دخالتا بیشتر شد از من خیلی انتظار دارند اصلا انتظار نه شنیدن از من ندارن
ما چهار ساله ازدواج کردیم تو این سالها به خاک مادرم قسم یکبار هم نشد رو حرفشون حرف بزنم همیشه حق رو میدادم به اونا چون جایگاه پدرمادر برام خیلی ارزش داشت ولی در عوض شوهرم اصلا از پدرمادرش راضی نیست همیشه ازشون فراریه من خیلی سعی کردم رابطشونو درست کنم ولی نشد
خلاصه بلایی نبود که این پدرمادر سر ما نیارن ولی من همیشه گفتم بخاطر رضای خدا سکوت کنم بهتره خدا خودش میبینه
تا اینکه یکی دوماه پیش فهمیدیم پدرشوهرم به زنش خیانت کرده با یه زن متاهل رابطه داره
پدرشوهر من دعانویسه
دوماه پیش یکی اومد تو پیج شوهرم عکس از چتای پدرشوهرم با اون خانم رو داد
به شوهرم گفت بابات برای من و زنم دعا نوشته زندگیمو خراب کرد منم هکش کردم فهمیدم با زن متاهل رابطه داره
شوهرم داغون شد وقتی چتای باباش رو دید به اون یارو گفت چرا به من میگی اینارو اونم گفت چون میخوام تو به گوش مامانت برسونی
ما خیلی سعی کردیم بفهمیم این کیه چرا اصلا به ما این قضیه رو گفته