سلام ، من که چن هفته پیش رفته بودم دکتر واسه کمخونیم دکتر حس میکنم ازم خوشش اومده ، داشت از کنارم رد میشد که من سرم تو گوشی بود ، سرشو کرده بود تو گوشیم و تا دید که دیدمش سرشو انداخت پایین خندید ، بعد که نسخه رو داشت بهم میداد دوستم بهم پیام داد منم با ویس جوابشو دادم ، دکتره اومد سرشو کرد تو گوشیم 😐 ، بعد رفت چای بگیره حواسش کاملا رو من بود و بهم زل زده بود و لبخند میزد و میخندید ، بعد ۲ ماه رفتم بیمارستان (یعنی چن روز پیش)دیدم شیفتشه و تا منو دید چشماش برق میزد و شروع کرد به لبخند زدن ، من فقط تپش قلب شدید گرفته بودم اما کاری نکردم ،
بعد داشت از کنارم رد میشد نگاه میکرد و لبخند میزد ، بعد دوباره اومد از کنارم رد شد و لبخند زد و خودکارشو بالا پایین میکرد ، بعد رفت پیش درش واستاد و من رفتم قبض بگیرم دیدم واستاده نگام میکنه و لبخند میزنه ، بعد رفتم اتاقش دیدم کلی تحویلم گرفت گفت بفرما عزیزم ، بعد مشکلم گفتم گفت چیزی نیست و درست میشه و یه کپسول بهم داد و گفت بازم مشکل داری بیا پیش خودم راجبه دستت ، گفتم دیگه نمیام ، گفت چرا عزیزم کسی بهت حرفی زده؟
گفتم دو بار اومدم پیش شما پرستارای بخش تریاژ بهم اشاره میزنن ، گفت من هستم عزیزم نگران هیچی نباش حساب شونو میرسم نمیذارم کسی بهت حرفی بزنه
بعد گفت ایدا دیگه واقعا نمیای پیشم
گفتم نه و از اتاقش رفتم
نظرتون چیه؟