2777
2789

دوستان شوهرمن یه خاله داره که این خاله اسمشو میزاریم مهری ...

وضعیتش اینجوری بوده ..

سال ۴۲ ازدواج کرده بود بعد ازدواج فهمید شوهرش معتاده ولی موند و حتی یه دختر هم بدنیا اورد و خودش از حرصو جوش ام اس گرفته بود شوهره کارتن خواب شد این وسط فهمید یکی دیگم بارداره که پسرشو داد به یه خانواده دیگه بزرگ کنن دخترشم بادوس پسرش خونه رو ترک کرده بود رفته بود سمت دهاتای تویسرکان خونه خواهرپسره مونده بود 


فقط ریپلای های تاپیکی که خودم زدمو میخونم🥰وگرنه هیچگونه اعلاناتی چک نمیشود 😁 حرف حق میزنم و میرم تاپیک بعدی                                  و خدا خواست که از دست تو درمان برسد ❤️🌷💍🔐

صاحبخونه این مهری خانومو بیرون کرد چندشب یواشکی تو مسجد و توپارک خوابیده بود که کسی نفهمه انقد اوضاعشون بده از ترس ابروش ... 



فقط ریپلای های تاپیکی که خودم زدمو میخونم🥰وگرنه هیچگونه اعلاناتی چک نمیشود 😁 حرف حق میزنم و میرم تاپیک بعدی                                  و خدا خواست که از دست تو درمان برسد ❤️🌷💍🔐

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خودش میگفت برای اینکه شوهرش مواد نکشه و دوستاشو جمع نکنه خونه براش زبان بند گرفته بوده 




برای اینکه وابستش کنه مهرو محبت گرفته بوده 




برای پیداکردن دخترش ... 




طلسم خرسوار که بتونه پسرشو توسن ۵ سالگیش ازون خانواده پس بگیره

طلسم رزق و روزی برای اینکه اجارش جور بشه 


و کلی باطل السحر که هنیشه فکر میکرده براش دعا گرفتن که انقد بدبخته 


و میگفت هربار که دعای جدید گرفته یه مدت خوب بوده و تغییرایی حس میکرده ولی باز ...

با یه دعانویس هم نبوده به همه جا چنگ زده بنده خدا خیلیم خانم خوبیه دیگه درمانده بوده

فقط ریپلای های تاپیکی که خودم زدمو میخونم🥰وگرنه هیچگونه اعلاناتی چک نمیشود 😁 حرف حق میزنم و میرم تاپیک بعدی                                  و خدا خواست که از دست تو درمان برسد ❤️🌷💍🔐

بنده خدا اگه اینقدر پول تو شکم دعانویس نمیریخت پول اجاره رو میداد تو پارک نمیخوابید

امان از جهل

به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذردآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز…!!زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم

میگفت تقریبا سال ۹۳ اینا بوده که میگه عصبانی شدم اعصابم دیگه خیلی بهم ریخته بود .

دخترش برگشته بود عقد کرده بود رفته بود خونه مادرشوهر

خودشم میگفت سالها از شوهرم بی خبربودم قید پسرمم زده بودم یه پول پیش از خیریه براش جمع شده بود داداشاشم اجاره خونسو میدادن دیگه فقط اواره نبوده ولی خب تک تنها و بیماری ms... 

فقط ریپلای های تاپیکی که خودم زدمو میخونم🥰وگرنه هیچگونه اعلاناتی چک نمیشود 😁 حرف حق میزنم و میرم تاپیک بعدی                                  و خدا خواست که از دست تو درمان برسد ❤️🌷💍🔐

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792