سه ساله که رنگ خوشی تو زندگیمون ندیدیم همش عذاب رو سرمون می باره افسردگی اضطراب خیانت پدرم کلی قرص افسردگی میخوردم وزن اضاف کردم مبتلا به اختلال کندن مو شدم وکلی اتفاق دیگه آرامش نداریم اصلا مامانم همش تو گریه اس و من دیگه از خونمون متنفر شدم ا خونوادم از خودم حالم بهم میخوره خونمون مثه خونه عزاداراس اصلا نمیشینیم باهم شوخی کنیم بخندیم یا حتی بخندیم هم بابام که میاد جدی میشیم الآنم خواهرم مریض شده واکسن هم هیچ کدومو نزده از بس نگرانش بودم معده درد گرفتم خستم از ناراحتی از نگرانی از افسردگی از اضطراب از حال بد از خودم از خونوادم