خانما ماجرا از این قرارها دیروز بیرون رفتیم سر یه مسأله ای بحثمون شد که مقصر من بودم ولی همونجا اقرار کردم که اشتباه کردم معذرتم خواستم ، ولی شوهرم چنان داد و بیدادی میکرد جلوی بچه تو ماشین که بیا و ببین، حرفهای خیلی زشتی بهم زد گفت تو رانت خرابه ، ریشه ت خرابه ، جوری داد میزد که من یه لحظه حس کردم یه سگ وحشی بهم حمله کرده ، گفتم بس کن جلوی بچه ، ولی بیشتر گفت و گفت ، و مثل همیشه حق رو کاملا به خودش داد منم کرد بذارین آدم روی زمین ، باز اولش نیست چندین بار این کارو کرده ولی این بار واقعا حرفاش مثل چاقو فرو میرفت تو قلبم ،از دیروز قهریم که اون ده برابر بیشتر قهزه