2777
2789

مادر بزرگ پدری من همیشه باهام معمولی رو به خوب بود . بهم بدی نکرده تاحالا ولی تو این 24سال  کلا 1ساعت هم باهم صحبت نکردیم . رفت وامد هم هروقت دعوت کردن رفتیم اونجا . پدرمادرم وقتای دیگه هم میرفتن سر بزنن ولی منو خواهرم نمیرفتیم .

از وقتی من عقد کردم اول خوب بود ولی بعد یهو تغییر کرد شروع کرد از گفتن خواستگارای صف کشیده ی دختر عمم  که از من بزرگتره . بعد هم تو مراسماتم میگفت ببینم چی میشه اگه تونستم میام درحالیکه ما هرگز دشمنی یا دعوا نداشتیم . مادربزرگم که هروقت میرفتیم خونش درحد سلام علیک بود وقتایی که شوهرمم باهام برای مهمونی میومد باهام روبوسی میکرد هی حالت چطوره خوبی خوش اومدی و...  و یهو گله ها شروع شد که من چرا به عنوان نوه نمیرم خونشون ولی خب در حد گلایه بود .تا اینکه..


من عروسی کردم و اومدم خونه ی خودم خونه ی من اپارتمان هست و یه کوچه با مادربزرگم فاصله هست و اگه بخوام برم بیرون باید از کوچه ی اونها و از جلوی در اونها رد بشم . چندین بار به پدرم گفته که من چرا خونشون نمیرم . و تا جاییکه رفته مغازه ی شوهرم به اون هم گفته که چرا نمیای خونمون . ولی ما نرفتیم .  و الان بعد دوماه یه غذای نذری درست کرد و فقط هم برای من و شوهرم درست کرده و میخواسته بیاد خونمون ( چون تاحالا خونمون رو ندیده یعنی خانواده پدری و مادریم ندیدن هیچکدوم)  و شانس زد و من خونه نبودم . حالا برام سواله که چیشده که انقدر اصرار داره به این رفتو امد در حدیکه خودشو کوچیک کرده درحالیکه آدم بسیار جدی هستش و همچین کارایی بعیده


آنچه قسمت توست ساده از کنارت نخواهد گذشت

و اینکه ما هرگز صمیمی نبودیم  نه با من و خواهرم و نه با پدر مادرم . 


دلیل ۱۸۰ درجه تغییرش و اصرارش رو متوجه نمیشم بنظرتون چه دلیلی داره؟؟


آنچه قسمت توست ساده از کنارت نخواهد گذشت

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

آدما پیر تر که میشن خیلی تنها تر میشن شاید دوست داره باهات رفت و آمد کنه

اخه من که تنها نوه نیستم غیر من ۹تا نوه دیگه داره تنها نوه ای که ازدواج کرده منم . یکی که تو خونش زندگی میکنه بقیه نوه ها هم سنشون  بین ۱۰تا۱۵ هست که مادرشون چون کارمیکنن  میزارنشون خونه مادربزرگم تازه مادربزرگم خودشم کار میکنه . و مسافرت اینا میره محتاج من یه نفر نیس که اگه مثلا دوتا یا سه تا نوه بودیم برام قابل قبول بود 

آنچه قسمت توست ساده از کنارت نخواهد گذشت

ممکنه از سردی ش گله ای کرده باشید شنیده باشه ؟


من تو مراسم بله برون . عقد و عقد کنون بسیار با اخم و لحظه اخر اومد و بزور بهم دست داد  اونم چون شوهرم نبود پیشم( هروقت شوهرم هست خوب برخورد میکنه) . که پدرم بهش گله کرد . که بعد اون برای مراسم عروسیم با روی خوش  اومد 

آنچه قسمت توست ساده از کنارت نخواهد گذشت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز