اوه پس بزرگن😥فکر کردم بچه ان
شاید یک درصد یادشون رفته باشه مثلا آدمها زیاد بودن یه تعداد رو تعارف زدن دیگه هول شدن یه تعداد رو فراموش کردن یا همون که میگی میوه خوب نداشتن و فقط چندتا موز سیاه بوده شاید چون میوه خوب نداشتن خجالتی کشیدن درست حسابی تعارف کنن اگه میدونی دلیلش این دوتا نبوده یه وقت اگه جایی دیدیشون به داداشت نگو به برادرزاده هات بگو، بگو عمه جون شما دیگه بزرگ شدین من جلو خانواده شوهرم آبرو دارم چرا فلان روز به همه میوه تعارف زدین به خانواده شوهر من نزدین بگو اونا چون خیلی احترام منو دارن منم دوس دارم خانوادم احترام اونا رو نگه دارن که من سربلند بشم پیششون چرا اونکارو کردید
بعد یهو بخاطر همین موضوع بهشون زنگ نزنی یا بری خونشون بزار یه بار که اتفاقی دیدیشون بگو
درکل بنظرم مطرح نکن بابا حوصله داری موضوع رو بزرگ میکنی و کِش میدی؟ چرا اعصابتو میریزی بهم بیکاری ول کن دنبال حرف نرو
بعدشم سعی کن تا میتونی خانواده شوهرتو نبر توی خانواده خودت چون همیشه اینجور چیزا پیش میاد من خودم اصن دوس ندارم خانواده شوهرم با خانواده خودم ارتباط بگیرن یه جوریه اذیت میشم، مثلا خانواده من ممکنه یه حرفی بزنن یا یه شوخی کنن بعد خانواده شوهرم برن پشت سَر بگن و مسخره کنن خیلی بده بنظرم من روابط خانواده شوهر با خانواده خودت غلطه