خیلی خانواده اش اذیتم کردن و خودش هم خیلی با من فرق داره..منو آورده روستا بدون درودیوار و ...خیلی زندگیم سخته و احساس آرامش و امنیت ندارم...من شدیدا وسواسی هستم هم عملی هم فکری..این ۳ سال موهام سفید شده و اصلا هیچحسی ب زندگی ندارم..باورتونمیشه ب خودم نمیرسم و حتی عید سال قبل هم آرایشگاه و اپیلاسیون و اصلاح نرفتم 😔😔😭😭هر شب آرزوی مرگ میکنم ولی شوهرم ب روی خودش نمیاره ک من دارم زجر میکشم
قبل عقد گفتمروستا نمیام..ولی ب بهانه ککار نداره و فقط این یکسال کشاورزی کنیم میریم..اون یکسالش الان سال چهارمه..و هر سال من خون گریه میکنم یا من یا زندگی روستا...میگه همین امسال و باز صحرا میکاره..حالم بده خیلی
هم بخودت برس هم اپیلاسیون انجام بده سرحال و زنده باشو با سیاسیت و حرف منطقی اگه میتونی پیشنهاد بده ش ...
دوسال اول زندگی مث پرنسس زندگی میکردم و با اینکه آب لوله کشی نیس ولی ب خودم میرسیدم و خیلی از خودم مایه گذاشتم ولی از یه جایی ب بعد حس بی ارزشی وجودمو گرفت..لیاقت نداره بخوام براش تروتمیز باشم ...خودش ماه ب ماه حموم نمیره مسواک نمیکنه و بس جروبحث کردیم احساس میکنم این زندگیب پایان رسیده چون همش شده قول و وعده الکی و زیر قول زدن..ازش متنفر شدم
نمیدونم چی بگم عزیزم اشتباه از همسر شماست که از اول باید از روستا همسر پیدا میکرد ...
دست روی دلم نذار پر خونه...کدوم بزرگتر؟پدرش ک سال اول زندگیمون شوهرم تصادف کرد منو از خونه اش بیرون کرد ک قدمت نحسه.. و خواهراش ک بهم تهمت زدن چون چادر سر نمیکنم..هرروز کارم شده گریه..خانواده خودمم اعتقادی ب جدایی ندارن و پشتم نیستن..من خیلی بدبخت شدم
اتفاقا خیلی دوس دارم درس بخونم ولی ذهنم درگیره و اینقدر از شوهرم تنفر دارم دائم سرم درده..بخدا الان ...
آفرین پس ازیه جایی شروع کن ،گل گاوزبان دم کن بخوریاعرق اسطوقدوس برای آرامش اعصابه ،آهنگ بی کلامدانلودکن هرشب قبل ازخواب هنزفری بزارتوگوشت گوش کن به هیچ چیزی فکرنکن ریلکس کن یه نومراقبه هستش،اگرهرحرفی که باعث دلخوریت شده روی کاغذ بیارازدست بقیه ناراحتی بنویس حتی شده فوششون بده ولی روی کآغذزمانی که همسرت خونه نیست باصدای بلندبخوان بعدش پاره کن بندازسطل اشغال یابسوزونشون ،هدف هاتوبنویس تمرکزتوبزارروشون رویاپردازی کن بزارفکروسواس ازسرت بیوفته ایندتوبسازدخترنزارعمرت به خاطریکی دوتاحرف خاله زنک هدربره افرین عزیزم