6 روزی با شوهرم قهرم به خاطر مسایلی که قبلا باهاتون در میون گذاشتم همه ی کارای خونه را می کنم . آشپزییم انجام میدم .تو این شش روز اصلا باهاش حرف نزدم .زندگیم بدون هیچ دلخوشی داره می گذره کسی خبر نداره .نمی دونم چی میشه هر روز یه فکر میاد تو ذهنم . نمی خوم شروع کننده ی این دعواااااااای ناسرانجام بشم. دیگه از هیچ چیز لذت نمی برم . مادرا وپدرا هیچ وقت بچه هاتون برا زندگی به شهر دیگه نفرستین حتی اگه خودشون خواستن
برای فرشته ی داخل شکمم دعا کنید تا تمام مراحلشو به بهترین نحو بگذرونه