سلام
من فرزند طلاق هستم
و الان یه سالی میشه مادرم روندیدم
تا دیروز
من با پدر و نامادریم زندگی میکنم
و تنها مشکل من تو این یه ماه پسر نامادریم بوده
دیروز بابام بخاطر چهار شنبه سوری به من و برادرم (پسر نامادریم )گفت بریم بیرون
با اینکه رابطه خوبی نداره باهام ولی قبول کرد و منم میخواستم از اون فرصت استفاده کنم و باهاش صحبت کنم تاباهام کنار بیاد
خوشحال راه افتادم اون از جلو و من از پشتش دنبالش بودم میخواستیم بریم پارک ولی در طول مسیری که راه میرفتیم اصلا باهام صحبت نکرد که من فرصت پیدا نکردم حرف بزنم(میخواستم تا یه چیزی گفت سر بحث رو باز کنم و خودم رو برای هر بی احترامی آماده کرده بودم)
همینطور که راه میرفتیم همش توی فکر بودم که یهو یه نفر دستم گرفت و کشید به سمت خودش
مامانم بود ولی فکر نمی کنم کلمه مادر بهش بیاد...
الان ادامه اش رو میگم ببخشید شاید یکم طول بکشه چون حالم خوش نیست