وای دارم جر میخورم هی یادم میا هی خندم میگیره
ی تیشرت جدید دست مامانم بود بعد مامانم همینطور ک رو مبل نشسته بود رو مبل داداشمم کنارش بود تیشرتشو تو ی لحظه در آورد فورا تیشرت جدیدرو پوشید 😂😂😂
حالا داداشم داشت یچیزی و نگاه میکرد ب مامانم گفتم الان با خودش میگه اینا چ قدر عجیبن حالا ما اینطور نیسیما ولی من ک جر خورده بودم مامانمم ب دختر عمم درحالی ک مامانم میخندید بش گفت شما میرید تو اتاق با ی لحن شوخ دختر عمم با ی خنده نگاش میکرد اصلا شاد شدم داداشمم در حالی ک بلند شده بود هی ب مامانم میگفت آبرومون بردی مامان 🤣🤣🤣🤣