ظهریه هرچی بش گتم بذار برم خونه مامان جونم خالم حالش خوب نیس اجازه نداد فرداهم میخایم بریم شهرستانشون با مامانشو باباش شبیه هم دیدم جاشو برده تو سالن پهن کرده بخابه بنظرتون فردا اصلاااا محلش ندم جلووو مامانش
وا
آخرم حرف خودش شده، قهرم کرده؟؟؟
من
بخدا خاک بر سرش یعنی فرهنگیه هنرمنده ولیی اصلااا اعتماد ب من و این زندگی نداره ببخشید بسگی بیشعوره بخدا نمازم ترک نمیشه قرانم همینجور بعد اجازهه ندارم سرمو از تو خونه بکنم بیرون یا ۳ ساله ازدواج کردیم حق ندارم مو رنگ کنم بش گفتم میرم موهامو رنگ میکنم بیرونمم میرم مهم نیس دیگ برام
اصلا بهش نگو، یوقت موهاتو کمی متفاوت از رنگ موی خودت ، رنگ کن.
اگر دید و چیزی گفت با آرامش بگو برا دل خودم کردم. دلم یه تنوع کوچولو می خواست.
بذار عادت کنه خودت برای خودت ارزشمندی. محور عالم که نیست.
کلا باهاش بحث نکن. اینجور مردها دنبال اینند که بزرگ شون کنی.
یوقت که رفتی یا رفتید جایی که تو دوست داری، بعدش بگو چقدر خوب بود. امروز چقدر شاداب شدم.
میگم نکنه بیماری شکاک بودن داره؟!!!
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
