صبحی از خواب بلند شدم. هنوز چشم باز نکرده دیدم شوهرم خیلی ببخشید در حال خود ا رضا... هست. اعصابم ریخت بهم.
از هفته ایی ۷ روز حداقل ۵ روز میبینه.
هرچی باهاش صحبت کردم. دعوا کردم . هرچی گفتم بیخیال نشده. تو این ۸ سال که ازدواج کردم.اکثرا همین مشکل رو داشتیم. صبحی تو اداره چقدر جلوی همکارم گریه کردم.ی سری پرونده های نیمه تموم رو بهونه کردم ولی در اصل مشکلم چیز دیگه اای بود