اینو میگم همه با دقت بخونن
من ۱۸ سالمه ۴ سال عاشق پسرخالم بودم هیچ وقت بهش نگفتم هیچ وقت! دختر ساده و خجالتی بودم. و تویه خانواده مذهبی
شمارمون پخش شده بود هفته ای دونفر میومدن. نمیخوام پز بدم بگم اره من خواستگار داشتم.
میخوام بگم بین این همه ادم ک میومدن منو میپسندیدن یا دیگه زنگ نمیزدن بیان برای ادامه خواستگاری.
طوری ک چن نفرشون قطعی اوکی بودن.
اخرش به طرز نا ممکنی همه چیز دست هم داد تا من با کسی ک دوسش دارم ازدواج کنم. ادمی ک هیچ امیدی بهش نداشتم بیاد خواستگاریم. همون ادم بر خلاف میلش ک ۶ سال سرباز فراری بود بخاطر من رف خدمت تا پدرم قبول کنه.
چرا؟
چون من فقط از خدا میخواستم از خدا.
نه از دعا نویس و این چرت و پرتا
پس توروخدا اینقدر ناامید نباشید از بختتون.
نگین بخت ما بستس.
خدا میخواد و قطعا میشه
فقط صبور باشین همین.❤