2777
2789
عنوان

بنظرتون حرف بدی زدم

172 بازدید | 21 پست

من چندسالیه با یکی تو رابطه هستم قصدمونم ازدواجه یه پسرعمویی داره باهاش تازه آشتی کرده این پسرعموه چندباری ازم درخواست کرده که رابطمو بهم بزنم و با اون باشم حتی چندبار تهدیدم کرده من دیشب بهش گفتم که آشتی کردی با اون من خیلی میترسم ازش تهدیدم می‌کنه و.. اینم بهش برخورد خیلی ناراحت شد گف تو چی فک کردی درموردم و... عصبی شد گف دیگه پیامم نده  

چیکار کنم الان راه حل بدید 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چجوری تهدیدت کرده؟ حضوری؟ 

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه

 ی چیزی بگم  البته این تجربه ی شخصی خودمه 

 مال ۹سال پیش 

من با ی پسری در ارتباط بودم  بعد خودش شماره ام رو داد به پسر خاله اش 

بعد پسر خاله اومد خواستگاری برای خودش 

و ببین من اینجا فهمیدم دوست خودم از قصد این کارو کرده که من برم به جهنم 

البته نمی‌دونم پسر خاله هه چطوری آنقدر عاشقم شده بود که ۲۵ساعت راه رو با خانواده اش اومد 

که ما قبول نکردیم 


و من بعد از ۸سال جریان اون موقع 

با ی خواستگار واسطه ای ازدواج کردم 

لطفاً برای باردار شدنم دعا کنید 

نه تو واتساپ منم سادگی کردم تا اومدم اسکرین بگیرم همه رو پاک کرد ولی چند بارم از تلفن عمومی زنگ‌زده ...

عزیزم آخه شمارتو اونم کسی که تازه آشتی کرده با دوستت از کجا آورده. اصلا بلاکش کن و اهمیت نده 

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
عزیزم آخه شمارتو اونم کسی که تازه آشتی کرده با دوستت از کجا آورده. اصلا بلاکش کن و اهمیت نده 

ما ۷ساله باهمیم همون سالهای اول این شماره منو به یه طریقی برداشته بود تا اینکه سر یه موضوعی خانوادگی رابطشون خراب شد 

نشونش دادم یه سری پسرعموش اسکرین درس کرده بود نشونش داده بود ماهم رابطمون خراب شد تا بعدها فهمیده بو ...

با این پسرعموعه قط ارتباط کنین کلا

هیچ غمی از بین نمیره فقط با غمی بزرگتر از یاد میره .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

داغ ترین های تاپیک های امروز