اسی اینو بده دوستت ببین میفهمه
یه غلاغ سیا رو درخ چنار، نبشی چارباغ خواجو نیشسه بود،آپِنیر میخورد
یه شاغال عینی روبا اومد آبِشش گفت:
انگار رختا عیددا تنت کردی،یوخده برام بوخون بیبینم صدادم مثى رختاد قشنگس یا نه!
غلاغه پنیرا زد لا بغلش اگفت:
برو چوری چی!!!
من خودم از طایفه قاقاریا مَچِد لمبونم تو اومدِی جخ کالا سری من بیذاری...وخی برو عامو .....