افسردگی خفیف سالها دارم تقی به توق مبخورد دلم میگرفت
غمی پبومد سراغم وعلایم دیگه افسردگی
شوهدم به شدت وابسته ش بودم وهمش اگر دورمیشد نمی تونستم تحمل کنم
جدا ازش نمی تونستم بخوابم
خوابم میومد وامیستادم باهم بریم
حتی یک شب تا دوبیدار بودم ولی بعدش رفتم خواببدم که اون هتوز نیومده بود
فقط بک شب
دورشدن که مثلا پیاده میرفت رو نگاش میکردم
خبلی وابستش بودم دلبستش
سه سال زندگی کردم
از پارسال جدایی دارو میخوردم که یک ماه قطع کردم
مسائل مفصله ولی وفادارترین وهمکار کردم براش
دوبار آی وی اف و نتیجه منفی شد ارزوی باباشدن اومد بامن برآودده کنه ازدواج دومش بودم ولی انگار زندگی براش مهم نبود
حرف بسیار زیاده