سه ماه باهم بحث داریم رومون خیلی به هم باز شده از وقتی اینطوری شد که من یک کلاس ریاضی برای اینکه پشت کنکور هستم و مجبور بودم رفتم با یک پسر رتبه بعد چون اخلاقشو میدونستم اگ من با مردی حرف بزنم یا جایی برم که مردی باشه یا لباسم کوتاه باشه اونروز روز مرگم بود برای همین ترسیدم بهش بگم و چون دروغ یاد ندارم فهمید و از اونجا بهم بدبین شد و حتی بهم گفت هرجایی از اونجا به بعد هر روز به خدا هر روز بحث کردیم و یکبار بهم فشار اومد از نظر اعصاب روانی شده بودم بهم گفت هرجایی منم گفتم جد و ابادته و رومون باز شده و هرچی از دهنش درمیاد بهم میگ اولا جوابشو میدادم ولی سه ماه همینه از درس افتادم امروز درس میخوندم نفهمیدم زنگ زده منم زنگ زدم چون چهار روز بود مشکل داشت نبود دلم براش تنگ شده بود بهش گفتم فندوق من ببخشید درس میخوندم متوجه نشدم اونم شروع کرد به من فحش داد و حرف بدی بهم زد که اصلا یادم میاد گریم میگیره و منم عصبانی شدم گفتم سه ماه مهری نداری برام فقط چون وابستم موندم اونم انداخت رفت گفت ما مناسب هم نیستیم بهم گفت طوری خوشبخت میشم بودن با من رویات بشه الان من موندم بچه ها چیکار کنم باهاش