واقعاا نمیتونستم بخابم کنارش حالم خیلی بد بود خیلی بدم میومد ازش
میدونم گلم، درکت میکنم، ولی بهتر بود روت رو اونور کنی با فاصله ازش بخوابی... این تجربه منه، خیلی قهر کوتاهتر میشه اینجوری
من ریخته ام در رگ تو شیره ی جان، هی چرخ بزن در دل من، دل را بتکان/این هم نفسی چه حس و حالی دارد در پیکر من دو قلب دارد ضرباان 28 خرداد 1401 دخترکم پا به دنیای عاشقانه من و باباش گذاشت، امیدوارم رفیق های خوبی برای همدیگه باشیم... دعا کنید لایق بهترین هدیه خدا باشم و بتونم خوب تربیتش کنم... حس شیرین مادری رو برای همه منتظرا آرزو میکنم