از اولم تحت تاثیر مادر خواهرش بود،تمام دعواهامون سر همین دهن بین بودن و اعتماد به نفس پایینشه، جالبه بازم منو مقصر میدونه، ما حدود ۲ سال دوست بودیم خیلی خوش بودیم از وقتی نامزد کردیم مادرش شروع کرد به دخالت و تحریک،خیلی هم بهشون وابسته اس با اینکه شهر دیگه هستن روزی ۱،۲ ساعت تلفنی حرف میزنن و آمار همه چیز میدن و میگیرن..
شوهر منم اوایل اینجوری بود هر روز مامانش یکساعت باهاش حرف میزد من سر کار بودم وقتی میومدم سر چیزای الکی دعوا داشتیم تا فهمیدم در مورد همه چیز حتی ناهار و شام هم به مادرش میگه موعد خونه هنوز تمام نشده بود با مامانش رفته بودن خونه قولنامه کرده بودن نزدیک مامانش خونه پیدا کرده بود پولم داده بود منم دعوا کردم قهر کردم مجبور شد خونه پس بده کلی هم ضرر کرد ولی نذاشتم حرف مادرش باشه بعد که کمی گذشت بهش گفتم چرا از زندگی خصوصیت برای بقیه حرف میزنی همین باعث مشکل میشه هنوزم یاد آوری میکنم که در مورد زندگیمون حرفی نزن اگر پرسیدن هم بگو خوبیم توضیح نده کم کم خودشون میفهمن نباید دخالت کنن به شوهرم گفتم اگر روزی بفهمم که بقیه از زندگی من با خبر بشن یا بدونن می‌خوام چه کار کنم کلامون می‌ره تو هم و دیگه نمی‌مونم برو تا همونا برات تصمیم بگیرن خلاصه خیلی عوض شد توهیناش کمتر شد بهش گفتم تا زمانی که توهین میکنی منم جواب میدم گفتم کسی تو زندگی ما نیست پس نباید اونا رو دخالت بدیم ، امیدوارم دعوات ختم به خیر بشه شوهرت رو راحت میتونی درست کنی لج کردن با این آدما فایده نداره چون عقلشون به چشمشون هست براش توضیح بده و بذار خودش تصمیم بگیره حالیش کن که خیلی ناراحتی و نمیتونی ببخشیش و علتش هم دخالت دیگران هست
عزیزم تا حالا ۱۰۰ بار این حرفها رو بهش زدم ولی چندبار یواشکی گوشیشو چک کردم دیدم همه چیزو به خواهرش میگه و بعدم میگه زنم نفهمه، اخلاقاش خاله زنکیه، هزار بار گفتم با توهین دلم میشکنه و ازت سرد میشم و..ولی تو عصبانیت هیچ چیز و هیچ کس براش مهم نیست،حتی تو دعوا با خانوادش هم چشماشو می بنده روی همه چیز..لج نمیکنم ولی برنمی گردم تا بفهمه جدی هستم و دیگه از چشمم افتاده ببینم میخواد چکار کنه این بار..
عزیزم حرفات خیلی آرومم میکنه ممنون از هم صحبتیت🥰🌹
