2777
2789
عنوان

هدفتون از ازدواج چی بوده؟ 💛

| مشاهده متن کامل بحث + 1149 بازدید | 99 پست
هر خاطره ی طنزی هم از زندگی زناشویی دارید بگید 

از بدبختی نگن ترشیده الانم مث سگ پشیمونم بدبختی دارم هر روز

همیشه خدا بوده ک هوامو داشته تو سخت ترین لحظه زندگیم دستمو گرفته و بلندم کرده تا نفس میکشم شکرش را بجا میاورم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

آرامش 

 دانشجو فرهنگیان ورودی۱۴۰۲...♡ •تیکر جمع بندی دهم و یازدهم• هدفای تحصیلی:۱.کسب رتبه یک سال دوازدهم در مقطع مدرسه. ۲.معدل ۱۹.۹۳ در نهایی دوازدهم.   ۳.رتبه دو رقمی یا سه رقمی کنکور ۱۴۰۲. هدف‌های شخصیتی:همسر؛ دختر و یک بنده و معلم متشخص بدون هر گونه رفتار زائدی‌ در باب پرخاش و کودکانه و شاخص مادری نمونه...♡ تا سال ۱۴۰۳ به همه آرزوهای باب شده در استاتوس رسیدم ^^

عششششقققق و دیگر هیچ سر این ازدواجم خون دلهااااا خوردم😐

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

ازدواج برای تکامل تمام مسئولیت ها و کامل شدن احساس یه زنه... 

خودم که بیشتر برای عشقی بود که نسبت به ایشون داشتم 

زنی که حرفی برای گفتن دارد یک زن قوی است... اما یافتن صدای او و درک حرف هایش حقیقتا دشوار است من عاشق زنانی هستم که در طوفانی ترین اتفاقات زندگی میدرخشند 

دنبال عشقو ارامش دیگه بس که همه زیر گوش ادم میخونن  هر کس باید بره سرخونه زندگیش

در یک شب از شب های زیبا خدا تورا در دستانمان قراررداد و مارو لایق تو دانست از ان پس تو به زندگیمان رنگ ومعناو مفهوم دادی...پسرمون دارا عشق زندگیه مامانو باباش   یه مردادیه جذاب   
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز