من خودم با خواهرهرشوهرم حرفم شد دیگه نرفتن الان روزی چندبار زنگ میزنن میگن بیایین یا به دخترم میگن مامانت نمیاد شما بیایین امامن نزاشتم برن وقصد دارم که براعید هم نرم شما چرا نمیرین و قصد داریدعیدبرید؟؟
من از اولش تا اخر عید اونجام کلی هم خوش میگزره
چون چند بار جشن و‌مهمونی برگزار کردن منو دعوت نکردن
گفتن ما دعوت کردیم زنگ زدیم به شوهرت .اما شوهرت نخواسته تو رو بیاره .
خونه مادرشوهرم نزدیکم نیست
هنر کنم دو سه روز یه بار زنگ بزنم بهش
خونشون پایبنه اره ی سرمیرم
طرز فکر و دنیامون کلا متفاوته.
خیلی کم میریم چون همش اعصاب خردیه
۵ ساله نرفتم
دوساله شوهر و بچه هام میرن
خودم نمیرم اونام دوس ندارن من برم کلا راحتیم
من نمیرم، برای اینکه خیلی از دستشون اذیت شدم، مثل یه کلفت براشون کلفتی کردم، نزاشتم پشت کرده آب بخورن، همه کار براشون کردم سر آخر بدترین بلاها رو سرم آوردن، الهی که خدا ازشون نگذره و واگذارشون کردم به خدا، اونهمه بدی و اذیت و آزار حق من نبود
فوت کردن 😔هم مادر هم پدر شوهرم
اگه زحمتی نیست یه صلوات برا شادی روحشون بفرستین
خیلی آدمای بی فرهنگی هستن جون منو همسرم و به لبمون رسوندن کلا قطع رابطه کردیم
سری قبل که قطع رابطه کردم همسرم و پسرم میرفتن بعد منم راضی شدم بخاطر دنیا اومدن دخترم کوتاه اومدم و رفتم باهاشون
بعد یه مدت دوباره توهین و بی احترامی انگار عادی شده بود براشون هر سری هر چی میخوان بگن ما که باز میریم خونشون!
دیگه همسرمم به کل قطع رابطه کرد
خیلی عذابمون دادن
دوریم ازهم..فقط واسه مناسبتا میرم عیدی عروسی گاهی هم همینجوری میرم تقریبا ی هفته میشینم..
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
