درس ک برم دانشگاه بهونه کرد محیطشو خوشم نمیاد بااینکه اومد خاستگاری قول داد بزاره درسمو ادامه بدم میدونست چقدر تو خانواده ما مهمه تحصیل
حالام که بعد مدت طولانی کارهنری مورد علاقمو پیدا کردم هی مانع تراشی میکنه میدونه من این یه ماه سرم شلوغه همش بریم خونه فلان فلانی بیاد خونه ما
خستم کرده
احساس میکنم من برای این زندگی خیلی ازخودم و علایقم گذشتم دیگه نمیتونم دیگه نمیتونم
الان دارم زیر پتو گریه میکنم
کاش هیچوقت ازدواج نمیکردم
ازدواج منو خیلی از اونچه باید میشدم عقب انداخت
یه بغضی تو گلومه چندروزه که داره خفم میکنه
جرم من چیه؟جرمم ازدواجه؟
من نمیخوام با ادمای خاله زنکو چیپ بگردم دلم میخواد وقتمو بزارم پای علاقم پای زندگیم
توروخدا بگید چکارکنم؟😭😭😭😭