میدونم منم اونجا گفتم تین موضوع چ ربطی داره و فهمیدم بااین حرفش اوضاع رو خراب کرد.اصلا حرف نمیزنه باهام براخودش چیزی درست میونه میخوره سرپایی و میره بیرون الان دفتر کتابشو برداشت بنظرم رفت خوکه باباش درس بخونه من دوست ندارم مشکل میخوریم ب این و اون بگه ولی میدونم ک میگم ولی خودش انکار میکنه ولی من شنیدم ک ب مامانش گزارش میده
نه من که اخلاقم جوریه که در مورد زندگیم اطلاعات نمیدم به کسی
اتفاقا جلوی شوهرت بگو اره خوبیم شکر خدا داشتیم فیلم میدیدم...مثلا همین
بذار شوهرت بفهمه بشنوه اینجور میگی
یه کم به شمام بی اعتماد شده عزیز
اشکال نداره اینم یه جورشه دیگه عزیز
نامه براش بنویس تمام دلخوریهات دلتنگیهات رو بعد از اینکه از اخلاقای خوبش و مهربونیهاش و خاطراتتون نوشتی بنویس
کوتاه و جملات کوتاه سعی کن بگی
سعی کن سی مورد از اخلاقای خوبش رو بنویسی هر چند روز یه بار بذاری لای کتاباش بخونه
اینطوری دنبال این میوفته خودشو تقویت کنه
چیز غیر باور ننویس چیزی که نیست
مثلا میذاره شما فیلمت سریالت رو ببینی وقتی اخبار داره همینو توصیف کن تشکر کن بنویس براش
نه اصلا عذرخواهی الان درست نی
شما میگی حساسه ولی جای شوهرت بذار خودت رو
واقعا جلو جمع یکی بگه اینطور ببخشید انگار گفته خفه شو چقدر حرف میزنی ...مردا جور دیگه برداشت میکنن مخصوصا حساسیت هم داشته باشن
ولی الان خواهرت اصلا زنگ نزنه بدتر میشه
پس خرج زندگیتون از کجا میاد؟؟؟؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
