بنظرم یه خانم سخته براش شرایط شما همون صنف خودتون بهتر درک میکنن
ممنونم ازتون.
میدونید تلخه که آدم خوش باوری نباشید و کلی طول بکشه تا کسی رو باور کنید، و بعد که باورش کردید تمام وجودتون ذوق بشه، تمام وجودتون عشق بشه، ولی تهش بفهمید اونی که عاشقش بودید یه شخصیت خیالی بوده و وجود خارجی نداشته! و شما چند سال توی توهم بودید...
فقط خدا رو شکر میکنم که احساساتم باعث نشد خر بشم و دوست‌دخترش بشم، چون واقعا هم از این روابط متنفر بودم و از نظرم سخیف بود رابطه‌ای که قایمکی باشه! فقط خدا رو بابت همین شاکرم که منطقم به احساسم غلبه داشت وگرنه الآن حالم از اینم بدتر بود و از خودم بیزار شده بودم... خودم رو میشناسم.
من خودم هم نقاشی کار میکنم هم توی ادبیات یک نیمچه فعالیتی دارم و حسابی هم حساسم
پدرم شاعره اما مادرم حسابداره اصلا روحیه هاشون ب هم نمیخوره
از طرفی اگه کسی روحیه هنرمندانه نداشته باشه هم درک شما اگه هنرمندین براش سخت میشه تجربه شو تو زندگی والدینم دیدم
پدرم دوست داشت ادبیات بخونم مادرم پزشکی
الانم کنکوری هستم و تجربی ک درس میخونم ولی ذهنم توی کتاب و شعره و دو سال زندگیم سر کنکور رفت
از این لحاظ هم فک کنین ک نظم زندگی نباشه اما درک متقابل باشه
حداقل ب بچه هاتون فک کنین
بین خودمان باشد
اما از سایه‌ای
که روی دیوار نشسته می‌ترسم
می‌ترسم از تصویر زنی
که موهایش را بسته
و از تهمت شب می‌گوید
از سردی رنگ و رو رفته‌ی پنجره
که روی شیشه‌ی مات «ها» کرده
از دیدن هاله‌ای مبهم در انتهای خواب‌ها
از زوزه‌ی باد که
از نهایت زمستان حرف می‌زند
بین خودمان باشد
ولی من
از میله‌های راه راه
این آینه‌‌ی غمگین
می‌ترسم
می ترسم که من درنده ایی در من پنهان شده باشد.
می ترسم...
بداهه فوری داغ داغ
تقدیم شما
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
