من یکساله عروسی کردم .وضع زندگی معمولی داریم حقوقمون خرج خورد و خوراک خودمون اقساطمونو میرسه به زور .با برنامه ریزی تا سرماه متوسط زندگی میکنیم
الان مادرشوهر من یکماهه رفته تهران خونه خواهرش عمل کرده رحمشو
پدرشوهر و برادرشوهرم گردن منن .خورد و خوراک شستن لباساشون
ما واقعا نمیتونیم خرج غذای اونا رو برسیم .یعنی گوشتی که یه ماه میخوریم تو دو هفته تموم میشه
جالبیش اینه پدرشوهرم تو دستش یه کیلو مرغ هم نخریده این مدت بیاره .یا الان یه هفتس منو شوهرم سرماخوردیم رفته پشتشم نگاه نکرده از در پسرش آورده لباساشو داده شستم از در گرفته برده .زنگ زده به شوهرم حالشو بپرسه شوهرم گفته نمیتونیم بریم بیرون یکم پرتغال بخر بیار برامون .اونم حتی نخریده الان که خوب شدیم به شوهرم دستور میده برو فلان جا برام یه چیزی بخر .من چطور به مادر شوهرم بفهمونم که دیگه نمیکشم؟؟؟؟ نگید گوشت و مرغ نپز .والا سیب زمینی هم کیلو ۱۷ تومنه سیب زمینی آب پزم گرون درمیاد