چند سال قبل خودم یه روز صبح که از خواب بیدار شدم گفتم اهههههه چقدر زندگی یکنواخت و کسل کننده شده ، کاش یه تنوعی تو زندگیم می بود (مصداق بارز ناسپاسی) فرداش پدربزرگ نازنینم به رحمت خدا رفت و ما تا چهل روز شدیداً درگیر مراسم بودیم ، یه روز وسط مراسم به خودم گفتم کاش ناشکری نمیکردم و روزت همونطور یکنواخت میموند ولی این غم پیش نمیآمد ،نه اینکه پدربزرگم بخاطر ناشکری من رفته باشه ، نه ولی هزاران دلیل برای شکر بود و ندیدم ، مثل آرامش ، سلامتی ، خانواده م و....
خدا رو شکر که عوض شدم شکر شکر شکر